نفس ، از زمان و مکان آزاد است
هم اصل انسان غیر بدن اوست و هم این بُعد اصیل، از زمان و مکان
آزاد است و این بدن در واقع سایة آن نفس محسوب میشود. به طوری که مولوی گفته:
مـرغ بر بالا پَران و سایـهاش میدَوَد برخاک، پـَرّان مرغ وَش
ابلهـی صیـاد آن سایه شــود مـیدود چندان که بیمایه شـود
بیخبر کین سایة مرغ هواست بیخبرکه اصل اینسایهکجاست
ترکشعمرشتهیشد، عمررفت از دویـدن در شکار سایـه تَفت
یعنی اگر انسان خود را همین بدن بپندارد همه فرصتهایی را که برای بارورکردن جان است از دست میدهد و بدون سرمایه واقعی از این جهان رخت برخواهد بست. به طوری که میگوید:
همچو صیادی که گیرد سایهای سایه او را کی بود سرمایهای
چرا که :
سایة مرغی گرفته مـرد سخت مرغ حیران گشته بالای درخت
این بدن، سایة مرغ روح است و اگر تمام توجه انسان به بدنش باشد، علاوه براینکه هیچ سرمایهای برای او نمیماند، به روح خود نیز جفا کرده و رشد لازم را برایش فراهم ننموده.
استاد طاهرزاده
فرموده اید: «هم اصل انسان غیر بدن اوست و هم این بُعد اصیل، از زمان و مکان»
سوال این است که حد و حصر زمان و مکان کجاست که نفس بیرون از آنست؟
اگر حد و حصر آن را نمی دانید و بر خیمه والعصر اشراف ندارید؛ چرا نفس را فارغ از زمان و مکان می شمارید.
اگر حد و حصر زمان و مکان را می دانید؛ آن چیست؟
والسلام علی من اتبع الهدی